بازارچـــــه ی رودبنــه ای

از همه جا و برای همه

بازارچـــــه ی رودبنــه ای

از همه جا و برای همه

پیامک های آدم و حوایی

تو "آدم" من "حوا"
سیبی در کار باشد یا نه
با تو
در آغوش تو
بهشت جاریست
بوسه هایت طعم سیب میدهند

کافیست...
 


 
عاشق ترین مرد ...
آدم بود
که بهشت را به لبخند حوا فروخت!!

دوباره سیب بچین حوا
من خسته ام
بگذار از اینجا هم بیرونمان کنند...
 


 
به کدامین گناه از بهشت آغوشت رانده شدم؟
من که حتی وسوسه ی سیب نداشتم...
 

 
گفت: حالت را نمی پرسم
می دانم خوبی, عکس هایت همه با لبخندند!!
و نمی دانست عکاس که می گوید سیب...
من یاد حماقت حوا می افتم

و پوزخند می زنم...
 

 
"آدم" به خدا خیانت کرد!!
خدا غم آفرید... تنهایی آفرید... بغض آفرید...
اما راضی نشد...
کمی تامل کرد...
آنگاه "عشق" آفرید!
نفس راحتی کشید!!
انتقامش را گرفته بود از آدم...



مگر لب های هوا نبود؟؟
لا مصب...
چرا سیب خوردی؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟



چقدر خوشحال بود شیطان
گمان میکرد فریب داده است مرا!!
نمیدانست تو پرسیده بودی:
مرا بیشتر دوست داری یا
ماندن در بهشت را؟
 


چه فرقی میکند وسوسه سیب یا حوا...
برای کسی که آدم نیست؟؟



از شروع نفس های حضرت آدم
تا پایان نفس های آخرین آدم
دوستت دارم...





همیشه به من میگن
مثل بچه ی آدم رفتار کن!
من نمیدونم مثل هابیل باشم یا قابیل؟؟؟؟؟؟


 
مناجات یک ت.ر.ک با خدا:
خدایا مارا به خاطر یک سیب از بهشت

انداختی رو زمین
به خاطر آب انگور
میندازیمون جهنم!!
با میوه ها مشکل داری؟؟؟




شیطان هر کاری کرد
آدم سیب نخورد
رو کرد به حوا و گفت:
بخور واسه پوستت خوبه...



و حوا به آدم گفت:
آیا دوستم داری؟؟
و آدم پاسخ داد:
مگه خبر مرگم چاره دیگه ای هم دارم؟؟؟؟؟
(و اینگونه بود که عشق آغاز شد)
 

 

_آخه تو آدمی؟؟؟
_پ ن پ تو آدمی!!!
(بخش هایی از مکالمات آدم و حوا)

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد