من مسوول چیزی که می گویم هستم، نه چیزی که تو می فهمی.
ادامه مطلب ...آیا میدانستید برخیها واژههای زیر را که همگی فرانسوی هستند فارسی میدانند؟
آسانسور، آلیاژ،
آمپول، املت، باسن،
بتون، بلیت، بیسکویت،
پاکت، پالتو، پریز،
پلاک، پماد، پوتین،
پودر، پوره، پونز،
پیک نیک، تابلو،
تراس، تراخم، نمبر،
تیراژ، تور، تیپ،
خاویار، دکتر،
دلیجان، دوجین، دوش،
دبپلم، دیکته، رژ،
رژیم، رفوزه، رگل،
رله، روبان، زیگزاگ،
ژن، ساردین، سالاد،
سانسور، سرامیک،
سرنگ، سرویس، سری،
سزارین، سوس، سلول،
سمینار، سودا، سوسیس،
سیلو، سن، سنا،
سندیکا، سیفون،
سیمان، شانس، شوسه،
شوفاژ، شیک، شیمی،
صابون، فامیل، فر،
فلاسک، فلش، فیله،
فیبر، فیش، فیلسوف،
فیوز، کائوچو، کابل،
کادر، کادو، کارت،
کارتن، کافه، کامیون،
کاموا، کپسول، کت،
کتلت، کراوات، کرست،
کلاس، کلوب، کلیشه،
کمپ، کمپرس، کمپوت،
کمد، کمیته، کنتور،
کنسرو، کنسول، کنکور،
کنگره، کودتا، کوپن،
کوپه، کوسن، گاراژ،
گارد، گاز، گارسون،
گریس، گیشه، گیومه،
لاستیک، لامپ،
لیسانس، لیست،
لیموناد، مات، مارش،
ماساژ، ماسک، مبل،
مغازه، موکت، مامان،
ماتیک، ماشین، مانتو،
مایو، مبل، متر،
مدال، مرسی، موزائیک،
موزه، مین، مینیاتور،
نفت، نمره، واریس،
وازلین، وافور، واگن،
ویترین، ویرگول،
هاشور، هال، هالتر،
هورا و بسیاری از
واژههای دیگر.
▪
ادامه مطلب ...
ادامه مطلب ...
برف می بارد و طفلان ، همه شاد
برف می بارد و یاران همه مست
سینه ریز الماس ، از گلوی فلک پیر گسست
قند می ساید ، به سر تازه عروسان
دیار من و تو
بر سر شهر من و کوی من و برزن من
شده پر برف همه دامن من
برف می بارد و هر دانه برف
پیک خوشبختی هاست
ای فلک قند بسای
بر سر تازه عروسان دیار من و او
بر سر این همه عاشق ، که در این شهر قشنگ
ره دل می پویند
ادامه مطلب ...
ادامه مطلب ...
ادامه مطلب ...
شب آرامی بود
می روم در ایوان، تا بپرسم از خود
زندگی یعنی چه؟
مادرم سینی چایی در دست
گل لبخندی چید، هدیه اش داد به من
خواهرم تکه نانی آورد، آمد آنجا
لب پاشویه نشست
پدرم دفتر شعری آورد، تکیه بر پشتی داد
شعر زیبایی خواند و مرا برد، به آرامش زیبای یقین
با خودم می گفتم :
زندگی، راز بزرگی است که در ما جاریست
زندگی فاصله آمدن و رفتن ماست
رود دنیا جاریست
زندگی، آبتنی کردن در این رود است
وقت رفتن به همان عریانی؛ که به هنگام ورود آمده ایم
دست ما در کف این رود به دنبال چه می گردد؟
هیچ !!!
زندگی، وزن نگاهی است که در خاطره ها می ماند
شاید این حسرت بیهوده که بر دل داری
شعله گرمی امید تو را، خواهد کشت
زندگی درک همین اکنون است
زندگی شوق رسیدن به همان
فردایی است، که نخواهد آمد
تو نه در دیروزی، و نه در فردایی
ظرف امروز، پر از بودن توست
شاید این خنده که امروز، دریغش کردی
آخرین فرصت همراهی با، امید است
زندگی یاد غریبی است که در سینه خاک
به جا می ماند
زندگی، سبزترین آیه، در اندیشه برگ
زندگی، خاطر دریایی یک قطره، در آرامش رود
زندگی، حس شکوفایی یک مزرعه، در باور بذر
زندگی، باور دریاست در اندیشه ماهی، در تنگ
زندگی، ترجمه روشن خاک است، در آیینه عشق
زندگی، فهم نفهمیدن هاست
زندگی، پنجره ای باز، به دنیای وجود
تا که این پنجره باز است، جهانی با ماست
آسمان، نور، خدا، عشق، سعادت با ماست
فرصت بازی این پنجره را دریابیم
در نبندیم به نور، در نبندیم به آرامش پر مهر نسیم
پرده از ساحت دل برگیریم
رو به این پنجره، با شوق، سلامی بکنیم
زندگی، رسم پذیرایی از تقدیر است
وزن خوشبختی من، وزن رضایتمندی ست
زندگی، شاید شعر پدرم بود که خواند
چای مادر، که مرا گرم نمود
نان خواهر، که به ماهی ها داد
زندگی شاید آن لبخندی ست، که دریغش کردیم
زندگی زمزمه پاک حیات ست، میان دو سکوت
زندگی، خاطره آمدن و رفتن ماست
لحظه آمدن و رفتن ما، تنهایی ست
من دلم می خواهد،
قدر این خاطره را ، دریابیم
زنده یاد
سهراب سپهری
شب آرامی بود
می روم در ایوان، تا بپرسم از خود
زندگی یعنی چه؟
مادرم سینی چایی در دست
گل لبخندی چید ،هدیه اش داد به من
خواهرم تکه نانی آورد ، آمد آنجا
لب پاشویه نشست
پدرم دفتر شعری آورد، تکیه بر پشتی داد
ادامه مطلب ...
زپرتی :
واژة روسی
Zeperti به معنی زندانی است و استفاده از آن یادگار زمان قزاقهای روسی
در ایران است. در آن دوران هرگاه سربازی به زندان میافتاد دیگران
میگفتند یارو زپرتی شد و این واژه کم کم این معنی را به خود گرفت که
کار و بار کسی خراب شده و اوضاعش به هم ریخته است.
هشلهف :
مردم برای
بیان این نظر که واگفت (تلفظ) برخی از واژهها یا عبارات از یک زبان
بیگانه تا چه اندازه میتواند نازیبا و نچسب باشد، جملة انگلیسیI shall
have به معنی من خواهم داشت را به مسخره هشلهف خواندهاند تا بگویند
ببینید واگویی این عبارت چقدر نامطبوع است! و اکنون دیگر این واژة
مسخره آمیز را برای هر واژة عبارت نچسب و نامفهوم دیگر نیز (چه فارسی و
چه بیگانه) به کار میبرند.
چُسان فسان:
از واژة روسی
Cossani Fossani به معنی آرایش شده و شیک پوشیده گرفته شده است.
شر و ور:
از واژة
فرانسوی Charivari به معنی همهمه، هیاهو و سرو صدا گرفته شده است.
اسکناس:
از واژة روسی
Assignatsia که خود از واژة فرانسوی Assignat به معنی برگة دارای ضمانت
گرفته شده است.
فکسنی:
از واژة روسی
Fkussni به معنای بامزه گرفته شده است و به کنایه و واژگونه به معنای
بیخود و مزخرف به کار برده شده است.
نخاله:
یادگار
سربازخانههای قزاقهای روسی در ایران است که به زبان روسی به آدم بی
ادب و گستاخ میگفتند Nakhal و مردم از آن برای اشاره به چیز اسقاط و
به درد نخور هم استفاده کردهاند.
ادامه مطلب ...
سلام .........
پشت
شیشه نشستم ، داره بارون میاد ، عاشق بوی بارونم ..... ذول زدم به خانه
های آنطرف پنجره ..... فکر اینم که آدمای پشت پنجره خانه آنطرفی هم مثل من
فکر می کنند. آنها هم هوس می کنند زیر باران قدم بزنند.
آنها را نمی دانم!!! اما من عاشق این لحظه ام ........ از قاب پنجره بیرون
می پرم ..... من اینجا تک و تنها زیر بارانم با همه مردم شهر ، با همه
پرندگان و دودکش ها و آنتن ها ..... سراسر لذتی است غریبانه ...... با تمام
لحظه های شاهکارش حسی از غربت را برایم تداعی می کند
این شعر بسیار خواندنی و خاطره انگیز از کتاب چهارم دبستان است
در کنار خطوط سیم پیام خارج از ده دو کاج روئیدند
سالیان دراز رهگذران آن دو را چون دو دوست می دیدند
روزی از روزهای پاییزی زیر رگبار و تازیانه باد
یکی از کاجها به خود لرزید خم شد و روی دیگری افتاد
گفت ای آشنا ببخش مرا خوب در حال من تامل کن
ریشه هایم ز خاک بیرون است چند روزی مرا تحمل کن
کاج همسایه گفت با تندی مردم آزار از تو بیزارم
دور شو، دست از سرم بردار من کجا طافت تو را دارم
بینوا را سپس تکانی داد یار بی رحم و بی مروت او
سیمها پاره گشت و کاج افتاد بر زمین نقش بست قامت او
مرکز ارتباط دید آن روز انتقال پیام ممکن نیست
گشت عازم گروه پی جوئی تا که بینند عیب کار از چیست
سیمبانان پی مرمت سیم راه تکرار بر خطر بستند
یعنی آن کاج سنگدل را نیز با تبر تکه تکه بشکستند
یک : دوستت دارم نه به خاطر شخصیت تو، بلکه به خاطر شخصیتی که من در هنگام با تو بودن پیدا میکنم
دو : هیچکس لیاقت اشکهای تو را ندارد و کسی که چنین لیاقتی دارد باعث اشک ریختن تو نمیشود
دستانی که کمک می کنند پاکتر از دستهایی هستند که رو به آسمان دعا می کنند.
خداوندا دستهایم خالی است ودلم غرق در آرزوها -یا به قدرت بیکرانت دستانم را توانا گردان یا دلم را ازآرزوهای دست نیافتنی خالی کن
اگر میخواهید دشمنان خود را تنبیه کنید به دوستان خود محبت کنید.
آنچه جذاب است سهولت نیست، دشواری هم نیست، بلکه دشواری رسیدن به سهولت است .
وقتی توبیخ را با تمجید پایان می دهید، افراد درباره رفتار و عملکرد خود فکر می کنند، نه رفتار و عملکرد شما
سخت کوشی هرگز کسی را نکشته است، نگرانی از آن است که انسان را از بین می برد .
اگر همان کاری را انجام دهید که همیشه انجام می دادید، همان نتیجه ای را می گیرید که همیشه می گرفتید .
افراد موفق کارهای متفاوت انجام نمی دهند، بلکه کارها را بگونه ای متفاوت انجام می دهند.
پیش از آنکه پاسخی بدهی با یک نفر مشورت کن ولی پیش از آنکه تصمیم بگیری با چند نفر.
صبح یک روز سرد پائیزی روزی از روز های اول سال
بچه ها در کلاس جنگل سبز جمع بودند دور هم خوشحال
بچه ها غرق گفتگو بودند بازهم در کلاس غوغا بود
هریکی برگ کوچکی در دست! باز انگار زنگ انشاءبودتا معلم ز گرد راه رسید گفت با چهره ای پر از خنده
باز موضوع تازه ای داریم آرزوی شما در آیندهشبنم از رو برگ گل برخواست گفت میخواهم آفتاب شوم
ذره ذره به آسمان بروم ابر باشم دوباره آب شومدانه آرام بر زمین غلتید رفت و انشای کوچکش را خواند
گفت باغی بزرگ خواهم شد تا ابد سبز سبز خواهم ماندغنچه هم گفت گرچه دل تنگم مثل لبخند باز خواهم شد
با نسیم بهار و بلبل باغ گرم راز و نیاز خواهم شدجوجه گنجشک گفت میخواهم فارغ از سنگ بچه ها باشم
روی هر شاخه جیک جیک کنم در دل آسمان رها باشمجوجه کوچک پرستو گفت: کاش با باد رهسپار شوم
تا افق های دور کوچ کنم باز پیغمبر بهار شومجوجه های کبوتران گفتند: کاش میشد کنار هم باشیم
زنگ تفریح را که زنجره زد باز هم در کلاس غوغا شد
هریک از بچه ها بسویی رفت ومعلم دوباره تنها شدبا خودش زیر لب چنین میگفت: آرزوهایتان چه رنگین است
کاش روزی به کام خود برسید ! بچه ها آرزوی من اینست
بر لب جویی و در کنار کسی که دوستش داشتم نشسته بودم.کف دستش را در جوی فرو برد و آن را بیرون آورده و به من نشان داد و گفت:آبی که کف دستم جای گرفته میبینی؟این نشانه عشق من است!
ادامه مطلب ...