زخم ها سر نبسته بودند که سر باز کنند؛ زخم ها سال هاست همین جا هستند. تاریخ ها نه برای ماه ها که متعلق به سال ها تا اکنون است و دریغا که آنچنان کهنه شده اند که دیگر دردشان یک عادت بی ارزش شده و نه غمی بر می انگیزد و نه تلاشی برای بهبود. گاه گاهی، کهنه ای بر رویش می گذاریم تا کسی خون مردگی ها و زردابه بسته بررویش را نبیند و به واسطه آنکه بیمار هستیم، تحقیر و تمسخرمان نکند. زخم ها از سالیان دور هستند و چه عجیب بر تن تک تک ما نقش بسته اند. هرچند بر تن گروهی مان عیان گشته و بر تن گروهی دیگر همچنان مستتر است، اما دریغا که این زخم فراگیر است.