آموخته ام که با پول می شود خانه خرید ولی آشیانه نه، رختخواب خرید ولی خواب نه، ساعت خرید ولی زمان نه، می توان مقام خرید ولی احترام نه، می توان کتاب خرید ولی دانش نه، دارو خرید ولی سلامتی نه، خانه خرید ولی زندگی نه و بالاخره ، می توان قلب خرید، ولی عشق را نه. آموخته ام ... که تنها کسی که مرا در زندگی شاد می کند کسی است که به من می گوید: تو مرا شاد کردی آموخته ام ... که مهربان بودن، بسیار مهم تر از درست بودن است آموخته ام ... که هرگز نباید به هدیه ای از طرف کودکی، نه گفت آموخته ام ... که همیشه برای کسی که به هیچ عنوان قادر به کمک کردنش نیستم دعا کنم آموخته ام ... که مهم نیست که زندگی تا چه حد از شما جدی بودن را انتظار دارد، همه ما احتیاج به دوستی داریم که لحظه ای با وی به دور از جدی بودن باشیم آموخته ام ... که گاهی تمام چیزهایی که یک نفر می خواهد، فقط دستی است برای گرفتن دست او، و قلبی است برای فهمیدن وی آموخته ام ... که راه رفتن کنار پدرم در یک شب تابستانی در کودکی، شگفت انگیزترین چیز در بزرگسالی است آموخته ام ... که زندگی مثل یک دستمال لوله ای است، هر چه به انتهایش نزدیکتر می شویم سریعتر حرکت می کند آموخته ام ... که پول شخصیت نمی خرد آموخته ام ... که تنها اتفاقات کوچک روزانه است که زندگی را تماشایی می کند آموخته ام ... که خداوند همه چیز را در یک روز نیافرید. پس چه چیز باعث شد که من بیندیشم می توانم همه چیز را در یک روز به دست بیاورم آموخته ام ... که چشم پوشی از حقایق، آنها را تغییر نمی دهد آموخته ام ... که این عشق است که زخمها را شفا می دهد نه زمان آموخته ام ... که وقتی با کسی روبرو می شویم انتظار لبخندی جدی از سوی ما را دارد آموخته ام ... که هیچ کس در نظر ما کامل نیست تا زمانی که عاشق بشویم آموخته ام ... که زندگی دشوار است، اما من از او سخت ترم آموخته ام ... که فرصتها هیچ گاه از بین نمی روند، بلکه شخص دیگری فرصت از دست داده ما را تصاحب خواهد کرد آموخته ام ... که آرزویم این است که قبل از مرگ مادرم یکبار به او بیشتر بگویم دوستش دارم آموخته ام ... که لبخند ارزانترین راهی است که می شود با آن، نگاه را وسعت داد
چارلی چاپلین
مفصل زانو از آنجا که یکی از مفاصل پر تحرک بدن است بیشتر در معرض آسیب قرار دارد و چون وزن بدن را نیز تحمل میکند تحت فشار بیشتری نیز قرار دارد.
بافت همبندی نواری شکلی به نام نوار ایلئوتیبیان از ماهیچهای در قسمت خارجی مفصل ران منشأ گرفته و پس از عبور از ناحیه خارجی زانو به قسمت فوقانی درشت نی منتهی میشود.
ساییده شدن این نوار به قسمت برجسته تحتانی استخوان ران باعث التهاب و درد در سمت خارجی زانو میشود. این اتفاق بیشتر اوقات هنگام دویدن رخ میدهد. سفت بودن این نوار، سفت بودن ماهیچههای ران و لگن، متفاوت بودن اندازه پاها و دویدن روی سطوح شیبدار نیز باعث بروز این حالت میشود. حرکات زیر به برطرف شدن این حالت کمک میکند.
این درام ترسناک و دلهرهآور را جیمز و راتکینز کارگردانی میکند و ظاهرا رادکلیف به این دلیل بازی در آن را قبول کرده تا تصویر تازه و غیر هری پاتری از خود ارائه کند و به یاد تماشاگران سینما بیاورد که از این پس باید او را به چشم دیگری نگاه کنند...
ینکه چرا بعد از غذا خوردن، حالت خوابآلودگی به ما دست میدهد، موضوع خیلی پیچیدهای نیست. بعد از صرف وعده غذایی، جریان خون بیشتری به سمت دستگاه گوارش جاری میشود تا عمل جذب صورت گیرد. به همین دلیل، ممکن است حالت خوابآلودگی و کسالت به ما دست دهد...
این تابلو بر دیوار خانه کوبر نصب بود تا اینکه 27 سال پیش با برخورد توپ تنیس به آن روی زمین افتاد. بعدا اعضای خانواده آن را...
شصت و نهمین دیدار تیم های فوتبال استقلال و پرسپولیس در حالی عصر امروز با پیروزی یک بر صفر استقلال به پایان رسید که برای دومین بازی متوالی شهرآورد تهران یک برنده داشت و این بار فرهاد مجیدی در دقیقه 91 آبی پوشان را به پیروزی رساند.
هر چند که بیماریهای ناشی از شیوه زندگی در سراسر دنیا رتبه اول را دارند، اما هنوز آگاهی مردم برای پیشگیری ازبیماریها چندان کافی نیست؛ برای مثال، در چند سال اخیر موج عظیمی برای مصرف نکردن روغنهای جامد که در بروز بسیاری از بیماریها نقش دارند به راه افتاد و اگرچه تا اندازهای مفید بود، ولی در این هشدارها به این نکته مهم کمتر پرداخته شد که: «فقط مایع بودن روغن کافی نیست، بلکه ما با انواع روغنهای مایع خوراکی روبهرو هستیم که نحوه استفادهشان با هم متفاوت است و در صورت بیتوجهی به این موضوع ممکن است با مشکل مواجه شویم.»
در حال حاضر، رایجترین روغنهای مصرفی مایع، گیاهی بوده و شامل کانولا، آفتابگردان، زیتون، سویا، ذرت و هسته انگور هستند.
درباره این روغنها دکتر محمدرضا وفا، متخصص تغذیه و رژیم درمانی، با یک نگاه کلی میگوید: «از آنجا که این روغنها همگی از فرآوردههای گیاهی و به اصطلاح عوام روغن مایع هستند، بر روغنهای جامد به دلیل سرشار بودن از اسیدهای چرب اشباع ارجحیت دارند. اما در میان روغنهای فوق، ترکیب اسیدهای چرب کمی با یکدیگر متفاوت است و در دانش تغذیه حفظ یک نسبت متعادل بین دریافت این اسیدهای چرب توصیه شده است.»
اشتباه خنده دار درباره مغز!
بسیاری از ما، باورهای اشتباهی راجع به مغز داریم،با خواندن این مقاله شما نیز به اشتباهاتتان خواهید خندید.
1- مردان از زنان باهوشترند چون وزن مغزشان 10 درصد بیشتر است!
با این حساب،فیلها از آدمها خیلی باهوشترند چون وزن مغزشان 5 برابر است.واقعیت این است که داشتن مغز بزرگتر به معنای باهوشتر بودن نیست.مقایسه وزن مغز در گونههای مختلف جانوران نشان میدهد که «هر که وزنش بیش، مغزش بیشتر.»یعنی طبیعی است که عضلات نیرومند یک فیل،در مقایسه با عضلات یک گربه،باید تحت کنترل مغز بزرگتری باشد.به همین دلیل است که فیل 6 هزار گرم مغز دارد و گربه، 30 گرم.
2- عملکرد کامپیوتر مثل مغز است؛چه فرقی میکند؟
خیلی فرق دارد! شاید بگویید اصلا کامپیوترهای اولیه را با الگوگیری از عملکرد مغز ساختهاند ولی نورولوژیستها در پاسخ به شما میگویند اگر قدرت تمام کامپیوترهای دنیا را با هم جمع کنید،باز هم قدرتش به مغز آدمیزاد نمیرسد؛ یعنی ساختار مغز ما آنقدر پیچیده است که تشبیهاش به کامپیوتر،لااقل عصبشناسان را به خنده میاندازد.
3- وقتی میخوابیم،مغزمان استراحت میکند؟
نه! یکی از تفاوتهای بارز مغز و کامپیوتر،همین است.اگر کامپیوتر را خاموش کنیم،دست از کار میکشد ولی مغز ما خاموششدنی نیست.حتی وقتی که خوابیم و استراحت میکنیم،مغز ما روشن است و کار میکند. این را نوار مغزی (الکتروآنسفالوگرافی) به وضوح نشان میدهد.
4- انیشتین با آن همه نبوغ،فقط از 10 درصد مغزش استفاده کرده!
این هم از آن حرفهایی است که باید بشنوید و باور نکنید.میگویند این آتش را ویلیام جیمز با نوشتن کتاب «ظرفیتهای انسانی» در سال 1908 روشن کرد و پس از او،تحقیقات کارل لشلی در سال 1930 این تئوری را توسعه داد.ولی طب به ما میگوید که حتی تخریب بخش کوچکی از مغز (مثلا در جریان سکته مغزی) با عوارض مشهودی همراه است.ضمن این که اگر 90 درصد مغز برای مدتی طولانی کمکار یا بیکار باشد،احتمالا آن 10 درصد باقیمانده هم به مرور از بین میرود و به قول پزشکان،دژنره میشود.تازه،مگر 10 درصد مغز ما چقدر میشود؟چیزی حدود 140 گرم، یعنی اندازه مغز یک گوسفند!پس بشنوید و باور نکنید.
5- تمام آسیبهای مغزی غیرقابل برگشت هستند؟
خیر! خیلی از آسیبهای مغزی برگشتپذیرند. البته تا 20 سال پیش تصور میشد مغز توان بازسازی سلولهای از دست رفته را ندارد اما اکنون،محققان عقیده دیگری دارند و بسیاری از آسیبهای مغزی را برگشتپذیر میدانند.
6- شنیدن موسیقی،مغز ما را تقویت میکند؟
شاید حالمان را بهتر کند ولی مغزمان را نه.تاثیر مثبت موسیقی بر حافظه پدیدهای که تا مدتها از آن با عنوان «تاثیر موتزارت» یاد میشد امروزه فاقد اعتبار است.البته ثابت شده که نواختن یک ساز میتواند به بهبود عملکرد مغزی کمک کند،ولی شنیدن موسیقی چنین تاثیری ندارد.
7- چپ دستها فقط از نیمکره راست مغزشان استفاده میکنند؟
نه! چپ دستها از نیمکره چپ مغزشان هم استفاده میکنند ولی نیمکره راستشان غالب است.با این حال،اگر به هر دلیلی (مثلا به دنبال یک سکته مغزی)،نیمکره راست مغزشان آسیب ببیند،نیمکره چپشان میتواند به مرور همان کارها را با کیفیت پایینتری انجام دهد؛همانطور که بعضی چپ دستها میتوانند تمرین کنند و کمکم راست دست شوند (یا برعکس).
8- با افزایش سن،مغز تحلیل میرود و هیچ کاری نمیشود کرد!
اینطورها هم نیست.پزشکان برای فعال نگه داشتن مغزمان در دوران سالمندی،توصیههای سادهای دارند:ورزش (حتی در حد یک پیادهروی روزانه)،تغذیه سالم (مخصوصا مصرف میوهها و سبزیهای تازه،حبوبات و ماهی)،خواب کافی،نرمشهای فکری مثل حل جدول،بازی شطرنج و مخصوصا مطالعه کتاب و خواندن روزنامه و مجله و... .
نگاه توریست ها به جزر و مد زیبای رودخانه کیانتانجیانگ چین
دستبرد یک مرغ دریایی به میز صبحانه ویلایی مشرف به دریا
سیلویو برلوسکنی نخست وزیر ایتالیا در آیین استقبال رسمی از حسنی مبارک رییس جمهور مصر در مقابل کاخ نخست وزیری ایتالیا در رم
قبلاً از این اتفاقها افتاده است. مثل فروش برج ایفل به وسیله ویکتور لوستیگ، ملقب به سلطان کلاهبرداران تاریخ!
1- ویکتور لوستیگ (Victor Lustig)
سلطان کلاهبرداران تاریخ، مردی که برج ایفل را فروخت، مسلط به پنج زبان زنده دنیا، صاحب 45 اسم مستعار با سابقه بیش از 50 بار بازداشت آن هم فقط در کشور آمریکا، مردی که میتوانست زیرک ترین قربانیانش را نیز گول بزند، در سال 1890 در بوهمیا (کشور کنونی چک) در یک خانواده متوسط به دنیا آمد و در سال 1960 به آمریکا رفت.
سالی که بازار سهام به شدت رشد میکرد و به نظر میرسید که همه روز به روز پولدارتر میشوند و لوستیگ آنجا بود که از این موضوع و حماقت ذاتی آمریکاییها سود برد.
در سال 1925 و پس از انجام چندین فقره کلاهبرداری بیعیب ونقص و پرسود، ویکتور به فرانسه و شهر پاریس رفت و در آنجا شاهکار خود را اجرا کرد. فروختن برج ایفل!
ایده این کلاهبرداری بعد از خواندن یک مقاله کوچک در روزنامه به ذهن ویکتور رسید. در این مقاله آمده بود که برج ایفل نیاز به تعمیر اساسی دارد و هزینه این کار برای دولت کمرشکن خواهد بود.
دینگ! زنگی در سر ویکتور صدا کرد و بلافاصله دست به کار شد. ابتدا اسناد و مدارکی تهیه کرد که در آنها خود را به عنوان معاون ریاست وزارت پست و تلگراف وقت جا زد و در نامههایی با سربرگهای جعلی، شش تاجر آهن معروف را به جلسهای دولتی و محـرمانه در هتل کــرئون (Creon) که محلی شناخته شده برای قرارهای دیپلماتیک و مهم بود، دعوت کرد.
شش تاجر سر وقت در سوئیت مجلل ویکتور حاضر بودند.
ویکتور برای آنها توضیح داد که دولت در شرایط بد مالی قرارگرفته است و تأمین هزینههای نگهداری برج ایفل عملاً از توان دولت خارج است. بنابراین او از طرف دولت مأموریت دارد که در عین تألم و تأسف، برج ایفل را به فروش برساند و بهترین مشتریان به نظر دولت تجار امین و درستکار فرانسوی هستند و از میان این تجار شش نفر دعوت شده به جلسه مطمئنترین افرادند. ویکتور تأکید کرد به دلیل احتمال مخالفت عمومی، این مسئله تا زمان قطعی شدن معامله مخفی نگه داشته خواهد شد.
فروش برج ایفل در آن سالها زیاد هم دور از ذهن نبود.
این برج در سال 1889 و برای نمایشگاه بینالمللی پاریس طراحی و ساخته شده بود و قرار بر این نبود که به صورت دائمی باشد. در سال 1909 برج بهخاطر اینکه با ساختمانهای دیگر شهر همچون کلیساهای دوره گوتیک و طاق نصرت هماهنگی نداشت، به محل دیگری منتقل شده بود و آن زمان وضعیت مناسبی نداشت.
چهار روز بعد خریداران پیشنهاد خود را به مأمور دولت ارائه کردند. ویکتور به دنبال بالاترین رقم نبود، او از قبل قربانی خود را انتخاب کرده بود؛ مردی که نامش در کنار ویکتور در تاریخ جاودانه شد! بله: آندره پواسون.Andre Poisson
در بین آن شش نفر، آندره کمسابقهترین بود و امیدوار بود که با برنده شدن در این مناقصه، یکشبه ره صدساله را طی کند و کلاهبردار باهوش به خوبی متوجه این موضوع شده بود.
ویکتور به آندره اطلاع داد که در مناقصه برنده شده است و اسناد جهت امضا و تحویل برج در هتل آماده امضاست.
اما همانطور که تاجر عزیز میداند، زندگی مخارج بالایی دارد و او یک کارمند ساده بیش نیست و در این معامله پر سود با اعمال نفوذ خود توانسته است ایشان را برنده کند و...
آندره به خوبی منظور ویکتور را فهمید! پس از پرداخت رشوه، اسناد معامله امضا شد و آندره پواسون پس از پرداخت وجه معامله، صاحب برج ایفل شد!
فردای آن روز وقتی آندره و کارگرانش به جرم تخریب برج ایفل توسط پلیس بازداشت شدند، ویکتور لوسینگ کیلومترها از پاریس دور شده بود. در حالی که در یک جیبش پول فروش برج بود و در جیب دیگرش رشوه!
2-هان ون میگهرن (Han Van Meegeren)
نقاش و کپیکننده آثار هنری، باهوشترین و زبردستترین جاعل تابلوهای نقاشی، مردی که سر نازیهای آلمانی کلاه گذاشت، مردی که اگر کلاهبردار نمیشد، بیشک یکی از مهمترین نقاشان قرن بیستم بود، در سال 1889 در هلند به دنیا آمد.
از کودکی عاشق رنگها بود و در جوانی با تأثیر از نقاشیهای دوره طلایی هلند، تابلوهای زیادی خلق کرد.
اما منتقدان، آثار او را بیروح و تقلیدی و تکراری نامیدند و میگهرن سرخورده از این برخورد و برای اثبات تواناییهایش به منتقدان تصمیم گرفت که آثار بزرگان دوره طلایی همچون فرانس هالس (Frans Hals) و ورمیه را کپی کند.
میگهرن با پشتکار زیاد فرمول رنگهای قدیمی و نحوه ساخت بومهای آن زمان را پیدا کرد.
او کار را شروع کرد و آن قدر ماهرانه این کار را انجام داد که تیزبینترین کارشناسان نیز از تشخیص بدلی بودن آثار ناتوان بودند و میگهرن با اطمینان کامل، در نقش یک دلال، تابلوهایش را بهعنوان آثار کشفشده دوره طلایی به مجموعهداران و گالریها فروخت. در همین دوران بود که اروپا درگیر جنگ جهانی دوم شد.
یکی از مشتریان پر و پا قرص او، مارشال گورینگ از سران درجه اول حزب نازی آلمان بود که علاقه فراوانی به آثار نقاشان هلندی داشت و تعداد زیادی از کارهای میگهرن را به مجموعه خود اضافه کرد.
اما زمانه بازی دیگری را در سر داشت. آلمانها در جنگ شکست خوردند و میگهرن به جرم فروش میراث فرهنگی هلند به نازیها بازداشت و در دادگاه متهم به خیانت به وطن شد که مجازاتش اعدام بود.
میگهرن در دادگاه واقعیت را ابراز کرد، اما هیچکس حرفهایش را باور نکرد. تابلوهای جعلی در دادگاه توسط کارشناسان مورد بازبینی قرار گرفت و همگی بر اصل بودن آنها صحه گذاشتند.
هیچکس باور نمیکرد کسی بتواند با چنین دقت و ظرافتی این آثار را جعل کند. میگهرن از دادگاه درخواست کرد که وسایل مورد نیازش را در اختیارش بگذارند تا در حضور همه، یکی از آثار دوره طلایی را جعل کند!
میگهرن از اتهام خیانت تبرئه شد، اما به جرم جعل آثار هنری به زندان محکوم شد و چند سال بعد درگذشت.
میگهرن بهعنوان یک کلاهبردار در کار خود موفق بود، اما مشتری اصلی او گورینگ از او زیرکتر بود. اسکناسهایی که گورینگ در ازای تابلوها به میگهرن میداد همگی تقلبی بودند!
3- فرانک ویلیام آباگ نیل (Frank William Abagnale)
صاحب کلکسیونی از انواع کلاهبرداریها، قاضی، خلبان، جراح و استاد دانشگاه!
و کسی که زندگیاش دستمایه ساخت فیلم «اگه میتونی منو بگیر» (Catch Me If You Can) شد، در سال 1948 در آمریکا به دنیا آمد.
وقتی او 14 ساله بود، پدر و مادرش از یکدیگر جدا شدند و این ضربه روحی بزرگی برای فرانک بود.
دو سال بعد از خانه فرار کرد و به نیویورک رفت و در آنجا بود که فهمید برای امرار معاش چارهای بهجز کلاهبرداری ندارد.
پس از مدت کوتاهی او به یکی از حرفهایترین جاعلان چک بدل شد و چنان در کار خود مهارت پیدا کرد که هیچ بانکی قادر به تشخیص جعلی بودن چکهای او نبود.
فرانک برای آنکه بتواند بدون پرداخت پول بلیت با هواپیما سفر کند، با جعل کارتهای شناسایی و مدرک خلبانی، خود را به عنوان خلبانخط هوایی پانامریکن جا زد و از امتیاز خلبانها برای مسافرت مجانی استفاده کرد.
این موضوع لو رفت، اما قبل از آنکه دست پلیس به او برسد، به شهر جورجیا فرار کرد و با هویت جعلی تازهای، به عنوان یک دکتر در یک آپارتمان ساکن شد.
ااز قضا در همسایگی فرانک یک دکتر واقعی زندگی می کرد و به فرانک پیشنهاد داد تا در بیمارستان شهر، مشغول به کار شود و فرانک این پیشنهاد را پذیرفت و 11 ماه به عنوان متخصص جراحی اطفال در آن بیمارستان به درمان بیماران پرداخت!
پس از آن به شهر لوئیزیانا رفت و با جعل مدرک حقوق از دانشگاه هاروارد به عنوان دادستان در دادگاه محلی لوئیزیانا استخدام شد. او پس از چندماه توسط یکی از فارغالتحصیلان واقعی هاروارد شناخته شد، اما قبل از آنکه دستگیر شود، از آنجا به ایالت یوتا گریخت و با جعل مدرک دانشگاه کلمبیا، در دانشگاه بریگام در رشته جامعهشناسی شروع به تدریس کرد!
او سرانجام در سال 1969 در فرانسه دستگیر شد و زمانی که پلیس فرانسه این موضوع را اعلام کرد، 26 کشور خواستار محاکمه او در کشورشان شدند!
فرانک به آمریکا منتقل شد و در آنجا به 12 سال زندان محکوم شد، ولی پس از گذراندن پنج سال آزاد شد.
فرانک آباگ نیل هماکنون بهعنوان کارشناس خبره جعل اسناد و چک با پلیس آمریکا همکاری میکند و با تأسیس شرکت آباگنیل و شرکا به بانکها نیز مشاوره میدهد!