بازارچـــــه ی رودبنــه ای

از همه جا و برای همه

بازارچـــــه ی رودبنــه ای

از همه جا و برای همه

عوارض استفاده از لب تاپ

طرح لپ‌تاپ و شیوه استفاده از آن موجب می‌شود تا دانش‌آموزان و کارمندان و سایر کاربران حرفه‌ای این دستگاه در موقعیت نامناسبی از آن استفاده کنند
به گزارش هلث دی نیوز، به گفته محققان، نحوه استفاده از لپ‌تاپ و موقعیت قرار گرفتن افراد باعث فشار بر عضلات، تضعیف گردن، شانه‌ها و مصدومیت دست می‌شود.محققان دانشگاه کارولینای شمالی می‌گویند: جدا نبودن کیبورد از مانیتور سبب افزایش احتمال بروز عوارض جسمانی می‌شود.

ادامه مطلب ...

....چارلی چاپلین....؟!

آموخته ام که با پول می شود خانه خرید ولی آشیانه نه، رختخواب خرید ولی خواب نه، ساعت خرید ولی زمان نه، می توان مقام خرید ولی احترام نه، می توان کتاب خرید ولی دانش نه، دارو خرید ولی سلامتی نه، خانه خرید ولی زندگی نه و بالاخره ، می توان قلب خرید، ولی عشق را نه.

آموخته ام ... که تنها کسی که مرا در زندگی شاد می کند کسی است که به من می گوید: تو مرا شاد کردی

آموخته ام ... که مهربان بودن، بسیار مهم تر از درست بودن است

آموخته ام ... که هرگز نباید به هدیه ای از طرف کودکی، نه گفت

آموخته ام ... که همیشه برای کسی که به هیچ عنوان قادر به کمک کردنش نیستم دعا کنم

آموخته ام ... که مهم نیست که زندگی تا چه حد از شما جدی بودن را انتظار دارد، همه ما احتیاج به دوستی داریم که لحظه ای با وی به دور از جدی بودن باشیم

آموخته ام ... که گاهی تمام چیزهایی که یک نفر می خواهد، فقط دستی است برای گرفتن دست او، و قلبی است برای فهمیدن وی

آموخته ام ... که راه رفتن کنار پدرم در یک شب تابستانی در کودکی، شگفت انگیزترین چیز در بزرگسالی است

آموخته ام ... که زندگی مثل یک دستمال لوله ای است، هر چه به انتهایش نزدیکتر می شویم سریعتر حرکت می کند

آموخته ام ... که پول شخصیت نمی خرد

آموخته ام ... که تنها اتفاقات کوچک روزانه است که زندگی را تماشایی می کند

آموخته ام ... که خداوند همه چیز را در یک روز نیافرید. پس چه چیز باعث شد که من بیندیشم می توانم همه چیز را در یک روز به دست بیاورم

آموخته ام ... که چشم پوشی از حقایق، آنها را تغییر نمی دهد

آموخته ام ... که این عشق است که زخمها را شفا می دهد نه زمان

آموخته ام ... که وقتی با کسی روبرو می شویم انتظار لبخندی جدی از سوی ما را دارد

آموخته ام ... که هیچ کس در نظر ما کامل نیست تا زمانی که عاشق بشویم

آموخته ام ... که زندگی دشوار است، اما من از او سخت ترم

آموخته ام ... که فرصتها هیچ گاه از بین نمی روند، بلکه شخص دیگری فرصت از دست داده ما را تصاحب خواهد کرد

آموخته ام ... که آرزویم این است که قبل از مرگ مادرم یکبار به او بیشتر بگویم دوستش دارم

آموخته ام ... که لبخند ارزانترین راهی است که می شود با آن، نگاه را وسعت داد

چارلی چاپلین


الاغ های گمشده

می گویند مردی روستایی با چند الاغش وارد شهر شد. هنگامی که کارش تمام شد و خواست به روستا بازگردد، الاغ ها را سرشماری کرد. دست بر قضا سه رأس از الاغ ها را نیافت. سراسیمه به سراغ اهالی رفت و سراغ الاغ های گمشده را گرفت. از قرار معلوم کسی الاغ ها را ندیده بود. نزدیک ظهر، در حالی که مرد روستایی خسته و ناامید شده بود، رهگذری به او پیشنهاد کرد، وقت نماز سری به مسجد جامع شهر بزند و از امام جماعت بخواهد تا بالای منبر از جمعیت نمازخوان کسب اطلاع کند. مرد روستایی همین کار را کرد. امام جماعت از باب خیر و مهمان دوستی، نماز اول را که خواند بالای منبر رفت و از آن جا که مردی نکته دان و آگاه بود، رو به جماعت کرد و گفت: «آهای مردم در میان شما کسی هست که از مال دنیا بیزار باشد؟» خشکه مقدسی از جا برخاست و گفت: «من!» امام جماعت بار دیگر بانگ برآورد: «آهای مردم! در میان شما کسی هست که از صورت زیبا ناخشنود شود؟» خشکه مقدس دیگر برخاست و گفت:«من!» امام جماعت بار سوم گفت:«آهای مردم! کسی در میان شما هست که از آوای خوش (صدای دلنشین) متنفر باشد؟» خشکه مقدس دیگری بر پا ایستاد و گفت:«من!» سپس امام جماعت رو به مرد روستایی کرد و گفت:« بفرما! سه تا خرت پیدا شد. بردار و برو!»

حرکاتی برای تقویت زانو

مفصل زانو از آنجا که یکی از مفاصل پر تحرک بدن است بیشتر در معرض آسیب قرار دارد و چون وزن بدن را نیز تحمل می‌کند تحت فشار بیشتری نیز قرار دارد.


بافت همبندی نواری شکلی به نام نوار ایلئوتیبیان از ماهیچه‌ای در قسمت خارجی مفصل ران منشأ گرفته و پس از عبور از ناحیه خارجی زانو به قسمت فوقانی درشت نی منتهی می‌شود.

ساییده شدن این نوار به قسمت برجسته تحتانی استخوان ران باعث التهاب و درد در سمت خارجی زانو می‌شود. این اتفاق بیشتر اوقات هنگام دویدن رخ می‌دهد. سفت بودن این نوار، سفت بودن ماهیچه‌های ران و لگن، متفاوت بودن اندازه پاها و دویدن روی سطوح شیبدار نیز باعث بروز این حالت می‌شود. حرکات زیر به برطرف شدن این حالت کمک می‌کند.

ادامه مطلب ...

نقش‌هایی تازه برای هری پاتر جوان

این درام ترسناک و دلهره‌آور را جیمز و راتکینز کارگردانی می‌کند و ظاهرا رادکلیف به این دلیل بازی در آن را قبول کرده تا تصویر تازه و غیر هری پاتری از خود ارائه کند و به یاد تماشاگران سینما بیاورد که از این پس باید او را به چشم دیگری نگاه کنند...


ادامه مطلب ...

چرا بعد از غذا خوابمان می‌گیرد؟

ینکه چرا بعد از غذا خوردن، حالت خواب‌آلودگی به ما دست می‌دهد، موضوع خیلی پیچیده‌ای نیست. بعد از صرف وعده غذایی، جریان خون بیشتری به سمت دستگاه گوارش جاری می‌شود تا عمل جذب صورت گیرد. به همین دلیل، ممکن است حالت خواب‌آلودگی و کسالت به ما دست دهد...


ادامه مطلب ...

نقاشی 300 میلیون دلاری میکل‌آنژ پشت مبل پیدا شد!!

این تابلو بر دیوار خانه کوبر نصب بود تا اینکه 27 سال پیش با برخورد توپ تنیس به آن روی زمین افتاد. بعدا اعضای خانواده آن را...


ادامه مطلب ...

استقلال برابر پرسپولیس به پیروزی رسید


شصت و نهمین دیدار تیم های فوتبال استقلال و پرسپولیس در حالی عصر امروز با پیروزی یک بر صفر استقلال به پایان رسید که برای دومین بازی متوالی شهرآورد تهران یک برنده داشت و این بار فرهاد مجیدی در دقیقه 91 آبی پوشان را به پیروزی رساند.



ادامه مطلب ...

ساخت لپ‌تاپ برای خوره‌های بازی

توشیبا از یک لپ تاپ ویژه کاربران علاقه مند به بازی های رایانه ای با نام Qosmio T780 رونمایی کرد.
Qosmio T780 توشیبا با نام T780 در دسترس کاربران قرار می گیرد.
این دستگاه از پردازنده چهار هسته ای 1.73 گیگاهرتزی i7-740QM پشتیبانی می کند.
T780 از چهار گیگابایت RAM و 640 گیگابایت هارددرایو برخوردار بوده و از فناوری بلو-ری و سیستم کارتخوان پشتیبانی می کند.
صفحه نمایش این دستگاه 18.4 اینچی با رزولوشن 1920×1080 پیکسل است و قادر است تصاویر را با کیفیت HD نمایش دهد/
پشتیبانی از کارت گرافیک GeForce GT 330M ویژگی دیگر T780 است.
این دستگاه با قیمت 2,440 دلار در اختیار کاربران قرار می گیرد.

مقایسه روغن های خوراکی



هر چند که بیماری‌های ناشی از شیوه زندگی در سراسر دنیا رتبه اول را دارند، اما هنوز آگاهی مردم برای پیشگیری ازبیماری‌ها چندان کافی نیست؛ برای مثال، در چند سال اخیر موج عظیمی برای مصرف نکردن روغن‌های جامد که در بروز بسیاری از بیماری‌ها نقش دارند به راه افتاد و اگرچه تا اندازه‌ای مفید بود، ولی در این هشدارها به این نکته مهم کمتر پرداخته شد که: «فقط مایع بودن روغن کافی نیست، بلکه ما با انواع روغن‌های مایع خوراکی روبه‌رو هستیم که نحوه استفاده‌شان با هم متفاوت است و در صورت بی‌توجهی به این موضوع ممکن است با مشکل مواجه شویم.»
در حال حاضر، رایج‌ترین روغن‌های مصرفی مایع، گیاهی بوده و شامل کانولا، آفتابگردان، زیتون، سویا، ذرت و هسته انگور هستند.
درباره این روغن‌ها دکتر محمدرضا وفا، متخصص تغذیه و رژیم درمانی، با یک نگاه کلی می‌گوید: «از آنجا که این روغن‌ها همگی از فرآورده‌های گیاهی و به اصطلاح عوام روغن مایع هستند، بر روغن‌های جامد به دلیل سرشار بودن از اسید‌های چرب اشباع ارجحیت دارند. اما در میان روغن‌های فوق، ترکیب اسیدهای چرب کمی با یکدیگر متفاوت است و در دانش تغذیه حفظ یک نسبت متعادل بین دریافت این اسیدهای چرب توصیه شده است.»


ادامه مطلب ...

اشتباه خنده دار درباره مغز!

اشتباه خنده دار درباره مغز!


بسیاری از ما، باورهای اشتباهی راجع به مغز داریم،با خواندن این مقاله شما نیز به اشتباهاتتان خواهید خندید.

1- مردان از زنان باهوش‌ترند چون وزن مغزشان 10 درصد بیشتر است!
با این حساب،‌فیل‌ها‌ از آدم‌ها خیلی باهوش‌ترند چون وزن مغزشان 5 برابر است.واقعیت این است که داشتن مغز بزرگ‌تر به معنای باهوش‌تر بودن نیست.مقایسه وزن مغز در گونه‌های مختلف جانوران نشان می‌دهد که «هر که وزنش بیش، مغزش بیشتر.»یعنی طبیعی است که عضلات نیرومند یک فیل،در مقایسه با عضلات یک گربه،باید تحت کنترل مغز بزرگ‌تری باشد.به همین دلیل است که فیل 6 هزار گرم مغز دارد و گربه، 30 گرم.

2- ‌عملکرد کامپیوتر مثل مغز است؛چه فرقی می‌کند؟
خیلی فرق دارد! شاید بگویید اصلا کامپیوترهای اولیه را با الگوگیری از عملکرد مغز ساخته‌اند ولی نورولوژیست‌ها در پاسخ به شما می‌گویند اگر قدرت تمام کامپیوترهای دنیا را با هم جمع کنید،باز هم قدرتش به مغز آدمیزاد نمیرسد؛ یعنی ساختار مغز ما آن‌قدر پیچیده است که تشبیه‌اش به کامپیوتر،لااقل عصب‌شناسان را به خنده می‌اندازد.

3- وقتی می‌خوابیم،مغزمان استراحت می‌کند؟
نه! یکی از تفاوت‌های بارز مغز و کامپیوتر،همین است.اگر کامپیوتر را خاموش ‌کنیم،دست از کار می‌کشد ولی مغز ما خاموش‌شدنی نیست.حتی وقتی که ‌خوابیم و استراحت می‌کنیم،مغز ما روشن است و کار میکند. این را نوار مغزی (الکتروآنسفالوگرافی) به وضوح نشان می‌دهد.

4-‌ انیشتین با آن همه نبوغ،فقط از 10 درصد مغزش استفاده کرده!
این هم از آن حرف‌هایی است که باید بشنوید و باور نکنید.می‌گویند این آتش را ویلیام جیمز با نوشتن کتاب «ظرفیت‌های انسانی» در سال 1908 روشن کرد و پس از او،تحقیقات کارل لشلی در سال 1930 این تئوری را توسعه داد.ولی طب به ما می‌گوید که حتی تخریب بخش کوچکی از مغز (مثلا در جریان سکته مغزی) با عوارض مشهودی همراه است.ضمن این ‌که اگر 90 درصد مغز برای مدتی طولانی کم‌کار یا بیکار باشد،احتمالا آن 10 درصد باقیمانده هم به مرور از بین می‌رود و به قول پزشکان،دژنره می‌شود.تازه،مگر 10 درصد مغز ما چقدر می‌شود؟چیزی حدود 140 گرم، یعنی اندازه مغز یک گوسفند!پس بشنوید و باور نکنید.

5- ‌تمام آسیب‌های مغزی غیرقابل برگشت هستند؟
خیر! خیلی از آسیب‌های مغزی برگشت‌پذیرند. البته تا 20 سال پیش تصور می‌شد مغز توان بازسازی سلول‌های از دست رفته‌ را ندارد اما اکنون،محققان عقیده دیگری دارند و بسیاری از آسیب‌های مغزی را برگشت‌پذیر می‌دانند.

6- شنیدن موسیقی،مغز ما را تقویت می‌کند؟
شاید حال‌مان را بهتر کند ولی مغزمان را نه.تاثیر مثبت موسیقی بر حافظه پدیده‌ای که تا مدت‌ها از آن با عنوان «تاثیر موتزارت» یاد می‌شد امروزه فاقد اعتبار است.البته ثابت شده که نواختن یک ساز می‌تواند به بهبود عملکرد مغزی کمک کند،ولی شنیدن موسیقی چنین تاثیری ندارد.

7-‌ چپ ‌دست‌ها فقط از نیمکره راست مغزشان استفاده می‌کنند؟
نه! چپ‌ دست‌ها از نیمکره چپ مغزشان هم استفاده می‌کنند ولی نیمکره‌ راست‌‌شان غالب است.با این حال،اگر به هر دلیلی (مثلا به دنبال یک سکته مغزی)،نیمکره راست مغزشان آسیب ببیند،نیمکره چپ‌شان می‌تواند به مرور همان‌ کارها را با کیفیت پایین‌تری انجام دهد؛همان‌طور که بعضی چپ‌ دست‌ها می‌توانند تمرین ‌کنند و کم‌کم راست ‌دست ‌شوند (یا برعکس)‌.

8- با افزایش سن،مغز تحلیل می‌رود و هیچ کاری نمی‌شود کرد!
این‌طورها هم نیست.پزشکان برای فعال نگه داشتن مغزمان در دوران سالمندی،توصیه‌های ساده‌ای دارند:ورزش (حتی در حد یک پیاده‌روی روزانه)،تغذیه سالم (مخصوصا مصرف میوه‌ها و سبزی‌های تازه،حبوبات و ماهی)،خواب کافی،نرمش‌های فکری مثل حل جدول،بازی شطرنج و مخصوصا مطالعه کتاب و خواندن روزنامه و مجله و... .

سخنان جالب و آموزنده از گابریل گارسیا ماکز نویسنده معروف کلمبیای

در 15 سالگی آموختم که مادران از همه بهتر می دانند ، و گاهی اوقات پدران هم

در 20 سالگی یاد گرفتم که کار خلاف فایده ای ندارد ، حتی اگر با مهارت انجام شود

در 25 سالگی دانستم که یک نوزاد ، مادر را از داشتن یک روز هشت ساعته و پدر را از داشتن یک شب هشت ساعته ، محروم می کند

در 30 سالگی پی بردم که قدرت ، جاذبه مرد است و جاذبه ، قدرت زن

در 35 سالگی متوجه شدم که آینده چیزی نیست که انسان به ارث ببرد ؛ بلکه چیزی است که خود آن را می سازد

در 40 سالگی آموختم که رمز خوشبخت زیستن ، در آن نیست که کاری را که دوست داریم انجام دهیم ؛ بلکه در این است که کاری را که انجام می دهیم دوست داشته باشیم

در 45 سالگی یاد گرفتم که 10 درصد از زندگی چیزهایی است که برای انسان اتفاق می افتد و 90 درصد آن است که چگونه نسبت به آن واکنش نشان می دهند

در 50 سالگی پی بردم که کتاب بهترین دوست انسان و پیروی کورکورانه بدترین دشمن وی است

در 55 سالگی پی بردم که تصمیمات کوچک را باید با مغز گرفت و تصمیمات بزرگ را با قلب

در 60 سالگی متوجه شدم که بدون عشق می توان ایثار کرد اما بدون ایثار هرگز نمی توان عشق ورزید

در 65 سالگی آموختم که انسان برای لذت بردن از عمری دراز ، باید بعد از خوردن آنچه لازم است ، آنچه را که میل دارد نیز بخورد

در 70 سالگی یاد گرفتم که زندگی مساله در اختیار داشتن کارتهای خوب نیست ؛ بلکه خوب بازی کردن با کارتهای بد است

در 75 سالگی دانستم که انسان تا وقتی فکر می کند نارس است ، به رشد و کمال خود ادامه می دهد و به محض آنکه گمان کرد رسیده شده است ، دچار آفت می شود

در 80 سالگی پی بردم که دوست داشتن و مورد محبت قرار گرفتن بزرگترین لذت دنیا است

مهندسی و مدیریت

مردی که سوار بر بالن در حال حرکت بود ناگهان به یاد آورد قرار مهمّی دارد؛ ارتفاعش را کم کرد و از مردی که روی زمین بود پرسید: 
"ببخشید آقا ؛ من قرار مهمّی دارم ، ممکنه به من بگویید کجا هستم تا ببینم به موقع به قرارم می رسم یا نه؟"
مرد روی زمین : بله، شما در ارتفاع حدودا ً ۶ متری در طول جغرافیایی "۱٨'۲۴ﹾ ۸۷ و عرض جغرافیایی "۴۱'۲۱ﹾ ۳۷ هستید.
مرد بالن سوار : شما باید مهندس باشید.
مرد روی زمین : بله، از کجا فهمیدید؟؟"
مرد بالن سوار : چون اطلاعاتی که شما به من دادید اگر چه کاملا ً دقیق بود به درد من نمی خورد و من هنوز نمی دانم کجا هستم و به موقع به قرارم می رسم یا نه؟"
مرد روی زمین : شما باید مدیر باشید.
مرد بالن سوار : بله، از کجا فهمیدید؟؟؟"
مرد روی زمین : چون شما نمی دانید کجا هستید و به کجا می خواهید بروید. قولی داده اید و نمی دانید چگونه به آن عمل کنید و انتظار دارید مسئولیت آن را دیگران بپذیرند

!!!

نگاه توریست ها به جزر و مد زیبای رودخانه کیانتانجیانگ چین



دستبرد یک مرغ دریایی به میز صبحانه ویلایی مشرف به دریا



سیلویو برلوسکنی نخست وزیر ایتالیا در آیین استقبال رسمی از حسنی مبارک رییس جمهور مصر در مقابل کاخ نخست وزیری ایتالیا در رم



با 4 کلاهبردار نابغه آشنا شوید!

همیشه دانشمندان یا هنرمندان نبوده‌اند که با انجام کارهایی که قبلاً کسی آن را انجام نداده و یا با خلق اثری که مشابه آن وجود نداشته، به تاریخ پیوسته باشند.

کلاهبرداران هم در تاریخ جایی برای خود دارند. بوده‌اند کسانی که در دنیا چیزهایی را جعل کرده‌اند که عقل جن هم به آن نرسیده.
این نوشته کاملا جدی است.
خواهشمندم این چیزها را یاد نگیرید و برای یکبار هم شده اگر چیزی هم بدآموزی داشت شما خودتان با نیروی مثبت ذهنی آنرا به یک متن آموزنده تبدیل کنید.

قبلاً از این اتفاق‌ها افتاده است. مثل فروش برج ایفل به وسیله ویکتور لوستیگ، ملقب به سلطان کلاهبرداران تاریخ!


1- ویکتور لوستیگ (Victor Lustig)


سلطان کلاهبرداران تاریخ، مردی که برج ایفل را فروخت، مسلط به پنج زبان زنده‌ دنیا، صاحب 45 اسم مستعار با سابقه بیش از 50 بار بازداشت آن هم فقط در کشور آمریکا، مردی که می‌توانست زیرک ‌ترین قربانیانش را نیز گول بزند، در سال 1890 در بوهمیا (کشور کنونی چک) در یک خانواده متوسط به دنیا آمد و در سال 1960 به آمریکا رفت.
سالی که بازار سهام به شدت رشد می‌کرد و به نظر می‌رسید که همه روز ‌به ‌روز پولدار‌تر می‌شوند و لوستیگ آنجا بود که از این موضوع و حماقت ذاتی آمریکایی‌ها سود برد.
در سال 1925 و پس از انجام چندین فقره کلاهبرداری بی‌عیب ونقص و پرسود، ویکتور به فرانسه و شهر پاریس رفت و در آنجا شاهکار خود را اجرا کرد. فروختن برج ایفل!
ایده این کلاهبرداری بعد از خواندن یک مقاله کوچک در روزنامه به ذهن ویکتور رسید. در این مقاله آمده بود که برج ایفل نیاز به تعمیر اساسی دارد و هزینه این کار برای دولت کمرشکن خواهد بود.
دینگ! زنگی در سر ویکتور صدا کرد و بلافاصله دست به کار شد. ابتدا اسناد و مدارکی تهیه کرد که در آنها خود را به عنوان معاون ریاست وزارت پست و تلگراف وقت جا زد و در نامه‌هایی با سربرگ‌های جعلی، شش تاجر آهن معروف را به جلسه‌ای دولتی و محـرمانه در هتل کــرئون (Creon) که محلی شناخته شده برای قرار‌های دیپلماتیک و مهم بود، دعوت کرد.
شش تاجر سر وقت در سوئیت مجلل ویکتور حاضر بودند.
ویکتور برای آنها توضیح داد که دولت در شرایط بد مالی قرارگرفته است و تأمین هزینه‌های نگه‌داری برج ایفل عملاً از توان دولت خارج است. بنابراین او از طرف دولت مأموریت دارد که در عین تألم و تأسف، برج ایفل را به فروش برساند و بهترین مشتریان به نظر دولت تجار امین و درستکار فرانسوی هستند و از میان این تجار شش نفر دعوت شده به جلسه مطمئن‌ترین افرادند. ویکتور تأکید کرد به دلیل احتمال مخالفت عمومی، این مسئله تا زمان قطعی شدن معامله مخفی نگه داشته خواهد شد.
فروش برج ایفل در آن سال‌ها زیاد هم دور از ذهن نبود.
این برج در سال 1889 و برای نمایشگاه بین‌المللی پاریس طراحی و ساخته شده بود و قرار بر این نبود که به صورت دائمی باشد. در سال 1909 برج به‌خاطر این‌که با ساختمان‌های دیگر شهر همچون کلیساهای دوره گوتیک و طاق نصرت هماهنگی نداشت، به محل دیگری منتقل شده بود و آن زمان وضعیت مناسبی نداشت.
چهار روز بعد خریداران پیشنهاد خود را به مأمور دولت ارائه کردند. ویکتور به دنبال بالاترین رقم نبود، ‌او از قبل قربانی خود را انتخاب کرده بود؛ مردی که نامش در کنار ویکتور در تاریخ جاودانه شد! بله: آندره پواسون.Andre Poisson
در بین آن شش نفر، آندره کم‌سابقه‌ترین بود و امیدوار بود که با برنده شدن در این مناقصه، یک‌شبه ره صدساله را طی کند و کلاهبردار باهوش به خوبی متوجه این موضوع شده بود.
ویکتور به آندره اطلاع داد که در مناقصه برنده شده است و اسناد جهت امضا و تحویل برج در هتل آماده امضاست.
اما همان‌طور که تاجر عزیز می‌داند، زندگی مخارج بالایی دارد و او یک کارمند ساده بیش نیست و در این معامله پر سود با اعمال نفوذ خود توانسته است ایشان را برنده کند و...
آندره به خوبی منظور ویکتور را فهمید! پس از پرداخت رشوه، اسناد معامله امضا شد و آندره پواسون پس از پرداخت وجه معامله، صاحب برج ایفل شد!
فردای آن روز وقتی آندره و کارگرانش به جرم تخریب برج ایفل توسط پلیس بازداشت شدند، ویکتور لوسینگ کیلومترها از پاریس دور شده بود. در حالی که در یک جیبش پول فروش برج بود و در جیب دیگرش رشوه!


2-هان ون میگه‌رن (Han Van Meegeren)


نقاش و کپی‌کننده آثار هنری، باهوش‌ترین و زبردست‌ترین جاعل تابلوهای نقاشی، مردی که سر نازی‌های آلمانی کلاه گذاشت، مردی که اگر کلاهبردار نمی‌شد، بی‌شک یکی از مهم‌ترین نقاشان قرن بیستم بود، در سال 1889 در هلند به دنیا آمد.
از کودکی عاشق رنگ‌ها بود و در جوانی با تأثیر از نقاشی‌های دوره طلایی هلند، تابلوهای زیادی خلق کرد.
اما منتقدان، آثار او را بی‌روح و تقلیدی و تکراری نامیدند و میگه‌رن سرخورده از این برخورد و برای اثبات توانایی‌هایش به منتقدان تصمیم گرفت که آثار بزرگان دوره طلایی همچون فرانس هالس (Frans Hals) و ورمیه را کپی کند.
میگه‌رن با پشتکار زیاد فرمول رنگ‌های قدیمی و نحوه ساخت بوم‌های آن زمان را پیدا کرد.
او کار را شروع کرد و آن ‌قدر ماهرانه این کار را انجام داد که تیزبین‌ترین کارشناسان نیز از تشخیص بدلی بودن آثار ناتوان بودند و میگه‌رن با اطمینان کامل، در نقش یک دلال، تابلوهایش را به‌عنوان آثار کشف‌شده دوره طلایی به مجموعه‌داران و گالری‌ها ‌فروخت. در همین دوران بود که اروپا درگیر جنگ جهانی دوم شد.
یکی از مشتریان پر و پا قرص او، مارشال گورینگ از سران درجه اول حزب نازی آلمان بود که علاقه فراوانی به آثار نقاشان هلندی داشت و تعداد زیادی از کارهای میگه‌رن را به مجموعه خود اضافه کرد.
اما زمانه بازی دیگری را در سر داشت. آلمان‌ها در جنگ شکست خوردند و میگه‌رن به جرم فروش میراث فرهنگی هلند به نازی‌ها بازداشت و در دادگاه متهم به خیانت به وطن شد که مجازاتش اعدام بود.
میگه‌رن در دادگاه واقعیت را ابراز کرد، اما هیچ‌کس حرف‌هایش را باور نکرد. تابلوهای جعلی در دادگاه توسط کارشناسان مورد بازبینی قرار گرفت و همگی بر اصل بودن آنها صحه گذاشتند.
هیچ‌کس باور نمی‌کرد کسی بتواند با چنین دقت و ظرافتی این آثار را جعل کند. میگه‌رن از دادگاه درخواست کرد که وسایل مورد نیازش را در اختیارش بگذارند تا در حضور همه، یکی از آثار دوره طلایی را جعل کند!
میگه‌رن از اتهام خیانت تبرئه شد، اما به جرم جعل آثار هنری به زندان محکوم شد و چند سال بعد درگذشت.
میگه‌رن به‌عنوان یک کلاهبردار در کار خود موفق بود، اما مشتری اصلی او گورینگ از او زیرک‌تر بود. اسکناس‌هایی که گورینگ در ازای تابلوها به میگه‌رن می‌داد همگی تقلبی بودند!


3- فرانک ویلیام آباگ ‌نیل (Frank William Abagnale)


صاحب کلکسیونی از انواع کلاهبرداری‌ها، قاضی، خلبان، جراح و استاد دانشگاه!
و کسی که زندگی‌اش دستمایه ساخت فیلم «اگه می‌تونی منو بگیر» (Catch Me If You Can) شد، در سال 1948 در آمریکا به دنیا آمد.


وقتی او 14 ساله بود، پدر و مادرش از یکدیگر جدا شدند و این ضربه روحی بزرگی برای فرانک بود.
دو سال بعد از خانه فرار کرد و به نیویورک رفت و در آنجا بود که فهمید برای امرار معاش چاره‌ای به‌جز کلاهبرداری ندارد.
پس از مدت کوتاهی او به یکی از حرفه‌ای‌ترین جاعلان چک بدل شد و چنان در کار خود مهارت پیدا کرد که هیچ بانکی قادر به تشخیص جعلی بودن چک‌های او نبود.
فرانک برای آن‌که بتواند بدون پرداخت پول بلیت با هواپیما سفر کند، ‌با جعل کارت‌های شناسایی و مدرک خلبانی، ‌خود را به عنوان خلبانخط هوایی پان‌امریکن جا زد و از امتیاز خلبان‌ها برای مسافرت مجانی استفاده کرد.
این موضوع لو رفت، اما قبل از آن‌که دست پلیس به او برسد، به شهر جورجیا فرار کرد و با هویت جعلی تازه‌ای، به عنوان یک دکتر در یک آپارتمان ساکن شد.
ااز قضا در همسایگی فرانک یک دکتر واقعی زندگی می کرد و به فرانک پیشنهاد داد تا در بیمارستان شهر، مشغول به کار شود و فرانک این پیشنهاد را پذیرفت و 11 ماه به عنوان متخصص جراحی اطفال در آن بیمارستان به درمان بیماران پرداخت!
پس از آن به شهر لوئیزیانا رفت و با جعل مدرک حقوق از دانشگاه هاروارد به عنوان دادستان در دادگاه محلی لوئیزیانا استخدام شد. او پس از چندماه توسط یکی از فارغ‌التحصیلان واقعی هاروارد شناخته شد، اما قبل از آن‌که دستگیر شود، از آنجا به ایالت یوتا گریخت و با جعل مدرک دانشگاه کلمبیا، در دانشگاه بریگام در رشته جامعه‌شناسی شروع به تدریس کرد!
او سرانجام در سال 1969 در فرانسه دستگیر شد و زمانی که پلیس فرانسه این موضوع را اعلام کرد، 26 کشور خواستار محاکمه او در کشورشان شدند!
فرانک به آمریکا منتقل شد و در آنجا به 12 سال زندان محکوم شد، ولی پس از گذراندن پنج سال آزاد شد.

فرانک آباگ ‌نیل هم‌اکنون به‌عنوان کارشناس خبره جعل اسناد و چک با پلیس آمریکا همکاری می‌کند و با تأسیس شرکت آباگ‌نیل و شرکا به بانک‌ها نیز مشاوره می‌دهد!






ادامه مطلب ...